unavailable
unavailable
منتقدان و مدافعان اخلاق اسلامی و آنهایی که فقط اخلاق اسلامی را شرح و توصیف میکنند، اغلب ادعا دارند که قرآن منبع هنجارهای رفتاری مسلمانان است. گرچه این مدعا در یک سطح انکارناپذیر است، اظهار آن به طور بیقیدوشرطی که از ظریفترین و ممتازترین ویژگیهای اخلاق قرآنی را مخدوش خواهد کرد، آن ویژگی این است که قرآن مکرراً تصریح میکند که آدمی باید مطابق هنجارهایی عمل کند که در قرآن مشخص نشدهاند، یعنی آدمی باید به منابع دانش اخلاقی که جایی در بیرون از وحی قرار دارند متوسل شود. مقالۀ حاضر این مدعا را موجه خواهد ساخت، و سپس استلزامات این تصریح وحیانی بر متابعت از هنجارهای اخلاقی غیروحیانی را بررسی خواهد کرد. چنین آموزهای مقدمتاً سازگار با ویژگیهای انسانشناسی و کیهانشناسی قرآنی به نظر میآید، که برای مثال، بر خلاف اکثر شکلهای مسیحیت، تفاوت مطلق بین جهان آخرت و این جهان، و بین ماهیت انسان و استعداد انسان را از میان برمیدارد. برخی از پیامدهای این نظام اخلاقی برای اسلام شیعیِ امامی و اسلام سنی نیز مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت.
هدف این مقاله بررسی ارتباط بین شکلهای مختلف واقعگرایی اخلاقی و برخی دیدگاهها دربارۀ اخلاق دینی و بهویژه اخلاق دینی در سنت اسلامی است، هرچند بیشتر گفتهها در سنتهای دینی دیگر نیز کاربردی خواهد بود. نخست، مرور تاریخی مختصری از ظهور واقعگرایی اخلاقی در قرن بیستم بیان میشود؛ دوم، انواع اصلی واقعگرایی اخلاقی را از هم تفکیک خواهیم کرد؛ سوم، نشان خواهیم داد که در مورد هر یک از انواع اصلی واقعگرایی اخلاقی، از واقعگراییاخلاقی اکید گرفته تا واقعگراییاخلاقی حداقلی، دیدگاههای دینیای را نسبت به اخلاق میتوان صورتبندی کرد که هم با واقعگرایی سازگار باشند و هم با ردّ آن. ولی، در هر حال، اخلاقشناس دینی باید برای پذیرفتن واقعگرایی یا ردّ آن هزینهای بپردازد. در نهایت استدلال میشود موضعی که فیلسوفان برجستۀ مسلمان در سنت سینوی تا ملاصدرا اتخاذ کردهاند موضعی است که در شماری از نقاط مهمش با موضع ضدواقعگرایی توافق دارد.
مسئله حقیقت هم در قلمرو عقل نظری و هم در حوزه عقل عملی قابل طرح است. و تلاشهایی که برای نادیده گرفتن آن شده نه قانع کننده بوده است و نه مفید. دستیابی انسان به شناخت حقیقت فرایند پیچیدهای دارد ـ که همان طور که کانت تصریح کرده است ـ در آن علاوه بر دادههای حسی، به مفاهیم ـ مثل علیت ـ هم نیاز است. و مفاهیم برآمده از کوشش فردی انسانها نیست بلکه دستاوردی فرهنگی و حاصل کار جمعی انسانهاست. پس تلاشهای ما برای رسیدن به معرفت به دیگر انسانها و به تعبیر دیگر به یک نوع ذهنیت مشترک و بینابینی وابسته است. این یعنی نقش مهم «گفتار» در کسب معرفت ما از جهان؛ به تعبیر دیگر معرفت از طربق یک فرایند گفتوگویی به دست میآید. طبعا این فرایند شرایط و استلزامات و قوانینی دارد که در منطق گفت و گو مطرح میشود. مجموعه این قوانین شکل دهنده یک اخلاق معرفتی است که یک نظام صوری مرجع برای حل تعارضها و نزاعهاست. این نظام نه تنها در حوزه کسب معرفت قابل اعمال است بلکه میتوان آن را به حوزه عمل فردی و جمعی انسانی تعمیم داد و برای حل معضلات بشری از آن استفاده کرد. این گونه است که بشر برای پرهیز از خشونت و جنگ به گفتوگو به عنوان فرایندی امیدبخش برای حل و فصل معضلات بشری رهنمون میشود.
این گفتۀ مشهور که «دادن بهتر از گرفتن است» چنان رایج و گسترده است که اغلب درست بودن آن را مفروض میگیرند. اما آیا این فرمان اخلاقی در برابر تحلیل فلسفی دقیق تاب میآورد؟ مفاهیم مربوطه («دادن»، «گرفتن»، و «بهتر») چنان تفسیرهای متنوعی دارند که در یک مقاله نمیتوان به همۀ آنها پرداخت. به جای این کار، در مقالۀ حاضر تفسیرهای مختلف از تمایز بین دادن و گرفتن را طبقهبندی خواهیم کرد، سپس به صورت عمقی یکی از گزینهها را، بر مبنای تمایزی محوری بین دادن و گرفتنِ فعالانه ومنفعلانه، بررسی خواهیم کرد. من از این مدعای مجادلهانگیز دفاع خواهم کرد که دستکم یک معنای مهم وجود دارد (در واقع مهمترین معنا، با توجه به اهداف اخلاقی) که در آن دادن بهتر از گرفتن نیست، بلکه بدین معنا دقیقاً برعکس آن درست است. در واقع، بقای نوع بشر وابسته به میل ما به گرفتن است.
بسیاری از دیدگاههای علم کلام و فلسفۀ اخلاق، مبتنی بر تعیین ملاک حسن و قبح است. فخر رازی معتقد است حسن و قبح در افعال بشری عقلی، و در افعال الهی شرعی است. دیدگاه او خاص و منحصربهفرد است. در این جستار، نخست ادلۀ فخر رازی را برای تفکیک جایگاه عقل در اخلاق بشری و الهی و چرایی روی آوردن او را به چنین دیدگاهی خواهیم گفت. دلایل فخررازی را در دفاع از شرعی بودن حسن و قبح افعال الهی در سه جهت طبقهبندی میکنیم: تکلیف، خلقت و جبر حاکم بر عالم. در گام بعدی، ادّله او را با رویکرد تحلیلی ـ انتقادی سنجیده و نقد میکنیم. در پایان، با ردّ دیدگاه فخر رازی نتیجه میگیریم ملاک معرفتشناختی در تشخیص حسن و قبح افعال انسانی و الهییکسان است.
آتانازی یا مرگ ترحمی از پیچیدهترین مسائل در مباحث اخلاقی، شرعی و حقوقی جهان امروز است. در این میان نقش ادیان و مذاهب گیتی در جهتدهی به نگاه پژوهشگران این حوزه بر کسی پوشیده نیست. در این مقاله گزارش کوتاهی از نگاه ادیان مختلف جهان به مسألۀ آتانازی (چه به شکل فعال و چه منفعل) ارائه خواهیم داد و تاحد ممکن این نظرات را تحلیل خواهیم کرد. در ابتدا نظر سه دین توحیدی یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت را بررسی میکنیم. سپس به سراغ هندوئیسم و جینیسم میرویم و در نهایت از آیینهای خاور دور نظر بودیسم، تائوئیسم، مکتب کنفسیوس و شینتو را دربارۀ آتانازی بیان خواهیم کرد.
اگر بخواهیم چنان که متون مسیحی گفتهاند صلحآفرین باشیم باید در صلح نخستین آفرینش خداوند مشارکت بجوییم. در دین مسیحی سنتی وجود دارد که در پی کاستن از تمایز بین صلح بهمثابۀیک هدف و صلح بهمثابۀیک سبک زندگی است و میخواسته صلح را یک فرمان بیچونوچرا ببیند. این سنت صلح را یک دعوت مسیحی میداند، دعوت به بازگشت به صلح نخستین خداوند در آفرینش. هرچند صلح هرگز کاملاً بر روی زمین محقق نمیشود، بیمعناست که بگوییم نمیتوان به نحوی آن را در وجودِ زمانی و مکانی به بیان آورد و بیمعناست که بخواهیم آن را بدون توسل به صلح نخستینی که خداوند در آفرینش قرار داده است محقق کنیم. به علاوه این برداشت از صلح یک مفهوم بنیادین و مشترک در هر سه دین بزرگ توحیدی است؛ جدا از این که مفهومی که ارسطو از دوستی اجتماعی بیان میکند نیز قرابتهای تنگاتنگی با آن دارد. اینها در حالی است که در جامعۀ سکولار مدرن نه اثری از صلح به معنای توحیدی آن دیده میشود و نه از دوستی ارسطویی. اما ساختار جامعۀ معاصر میتوانست به گونهای دیگر باشد، و بهرهبرداری از منابع عمیق و صلحآفرینِ سنتهای دینیمان میتواند در این کار به ما یاری کند.